نشانه

الا بذکرالله تطمئن القلوب

پرستاری

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۳۹ ب.ظ

سلام بزرگواران میلاد با سعادت بانوی صبر و استقامت بر شما و بر پیشگاه حضرت ولی عصر مبارک

از فرصت استفاده کرده و این روز بزرگ رو هم به دوست خوبم که یک  پرستاری نمونه هستن و جامعه پرستاری تبریک عرض کنم

جا داره که از پرستاران زمان جنگ نیز یادی شود چرا که با تمام عشق و ایثار جان فشانی میکردن و در سخت ترین لحضات کنار رزمندگان بودن و دلگرمی بودن برای آنان.

در اینجا شما را مهمان خاطره ی پرستاران دوران دفاع مقدس خانم  مینا نظامی و خانم موسوی میکنم.

بسم الله

ایشون یکی از خاطراتشون رو اینگونه نقل میکنن...

مجروحی داشتیم اهل نهاوند بود که روی مین رفته بود و دچار فراموشی شده بود ما با او خیلی صحبت میکردیم بلکه به حرف بیاید و از کسالت در آید ....

گاهی که به مجروحان دیگر سر میزدم او را نیز با خود می بردم  تادیگران هم با او حرف بزنن...

من نام علی برایش انتخاب کردم و جالب اینکه بعدها فهمیدم نامش علی  محمد بود کم کم شماره مغازه ای یادش آمد و داد و گفت:بگویید همدم خانم مادرش بیاید....

شیفت عصر بود که رفتم و از اپراتور خواهش کردم شما ره رو بگیره ...

به سختی ارتباط برقرار شد صحبت کردم فهمیدم که چند روز پیش مراسم چهل گرفته بودن براش...

وقتی گفتم از تهران تماس گرفتم از طرف چنین مشخصاتی با مادرش همدم کار دارم مغازه دار شوکه شد با عجله رفت تا مادرش را صدا کند... مادرش که اومد با لهجه روستایی میشنیدم که میگفت میدانم که می خواهند بگویند پسرت شهید شده...

شروع به صحبت کردن کرد و پشت سر هم میگفت پسر من شهید شده و اصلا گوش نمی داد که ببینه من چی میگم....

به او گفتم مگر نمی گویند شهیدان زنده اند الله اکبر   واقعا پسر تو زنده است می خوای باهاش صحبت کنی..

بعد علی گوشی رو گرفت یکی دو کلمه که صحبت کرد گوشی رو داد به من گوش دادم شنیدم که مادرش می گفت: (شهیدان زنده اند الله اکبر تلفن میزنن الله اکبر )و جالب تر اینکه اطرافیانش هم همین حرف رو تکرار می کردن.

یه خاطره دیگه از خانم موسوی

بیمارستان از مجروحین پر شده بود...

حال یکی خیلی بد بود...

رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.

وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.

من آن زمان چادر به سر داشتم.

دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...

مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...

چادرم در مشتش بود که شهید شد.

از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...

برگرفته از سپید پوشان عاشورایی


موفق باشین و سرفراز و روزیتون شهادت در رکاب مولا

یا علی التماس دعای فرج


  • ۹۴/۱۱/۲۴
  • نشانه گمنام

نظرات  (۶)

  • بسیجی گمنام
  • اول : سلام
    دوم :بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین (علیه السلام) است، اگر گاهی در هیئت ها یک قطره از اشک برای اربابم را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمی فروشم.
    سوم:
    خاطره اول خنده بر لبانمان جاری کرد 
    و دومی :( چیزی ندارم بگم
    چهارم:التماس دعای فرج
    پنجم: عاقبتون بخیر و ختم به شهادت

    پاسخ:
    علیکم السلام
    چشم حتما
    اللهم عجل لولیک الفرج
    همچنین
  • مهنا احمدی
  • روز پرستار وولادت حضرت زینب مبارک
    پاسخ:
    ممنون عزیز
    مرررررسییییییییییییییییییی


    عزیزم


    البته که ماکجا نمونه کجا


    منم تبریک میگم






    عجب خاطره ای تلفن میزنن الله اکبر!



    راستی در زادروز حضرت زینب جای پرستار فداکار سیدمحمدرضایی ثانی پرستار نمونه ایران خالی
    روحش شاد ان شاءالله 

    امیدوارم هرکس این نظر رو دید یه صلوات و یه فاتحه برادر فقید جامعه پرستاری ایران رو مهمون کنه
    برادر جوونی که حدود دو ماه پیش جونشو برای احیای یک انسان دیگه فدا کرد
    پاسخ:
    خواهش میکنم
    هستییی که کفتم عزیز
    بله خاطره ی جالبی بود
    روحش شاد
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
  • رفاقت به سبک شهید
  • سلام نشانه جوووووووونم خوبی ؟ عیدت مبارک ابجی جونم
    چه خاطره خوبی بود دستت درد نکنه :)
    ان شالله به زودی راه دمشق باز بشه زیارت عمه جان قسمتمون بشه
    پاسخ:
    علیکم السلام آبجی خانوم .عید شما هم مبارک مهربووووونم
    خواهش میکنم قابل شما رو نداشت
    ممنون عزیز چه دعای زیباییی ان شاللله با هم
  • عــ ـاکـ ـف ...
  • سلااااام آبجی خانوم :)
    عیدت مباااارک

    می بینم که برگشتی و تند و تند پست می ذاری :)))))
    پاسخ:
    علیکم السلام آبجیییییی
    عید شما هم مبارک مهربووونم
    بله دیگه ما سر میزنیم شما نیستین الهی دورت بگردم
    عریزدل سلام 



    خاطره آقای نهاوندی رو الان برای مامانم خوندم کلی خندید 

    دستت درد نکنه نشانه جان شیرینم
    پاسخ:
    علیکم السلام نجمه جووووون
    خوشحالم که لبند بر روی لبان مادری نشاندم
    ممنون از شما عزیز