نشانه

الا بذکرالله تطمئن القلوب

چادر فاطمه س چراغ هدایت یهودیان

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۳۴ ب.ظ

سلام بزرگواران این چند روز اینترنت نداشتم شرمنده همه بزرگواران هستم

باز از کتاب چند پله تا بهشت برا شما یه داستان دیگه ای مینویسم از ص 100 این کتاب

بسم الله

بعد از وفات پیامبر مهربانیها (ص)گویا غریبتر از خاندان وحی و نبوت در مدینه وجود نداشت و گرد غربت بر این خاندان سایه افکنده بود .

تحریم سیاسی از یک سو و تحریم اقتصادی از سویی دیگر .

مدتی از وفات پیامبر (ص )نگذشته بود که آقا امیرالمومنین علی (ع )به درب منزل یک یهودی رفته و قصد داشت مقداری جو قرض نماید .

یهودی هم در مقابل آن ، ودیعه ای را طلب نمود.

حضرت علی ع چادری از چادرهای حضرت فاطمه س را نزد او به گرو گذاشت.

فروشنده یهودی آن چادر را به خانه اش برد و درون صندوقی گذارد .

شب هنگام ، زن یهودی برای کاری برخاست ناگهان نوری را در حال درخشش دید که یکی از اطاقها را روشن نموده ،با سرعت به سوی شوهرش برگشت و به او گفت:در آن اطاق ،نور عجیبی را دیدم.

شوهرش هم که همچون او تعجب کرده بود ،سریعا برخاست و  باهم وارد آن اطاق شدن دیدن شعاع نور از درون صندوق است درب را باز کرده منبع نور را پیدا کردن ،مرکز نور همان چادری بود که دیروز حضرت علی (ع)به نزد صاحب این خانه به گرو گذاشته بود.

ولی چه نوری؟نه مثل نورهای زمینی ،بلکه مانند نور ماه که از نزدیک طلوع کرده باشد.

این زن و شوهر از تعجب مات و مبهوت شده بودن نمیدانستن چه کنن ،مرد خانه ، تنها کاری که به ذهنش رسید این بود که در آن وقت شب ، از خانه بیرون رفت و با صدای بلند ، قوم و خویشان خود را صدا زد .

قوم و خویشان و همسایگان این خانواده ه یهودی با تعجب و نگرانی از خانه ها بیرون آمدند ، جریان را شنیدن و پس از آن گروه گروه وارد خانه شدند و منظره نورانی اتاق و صندوق و چادر را از نزدیک مشاهده نمودند .

و دیگر جایی برای شک و شبهه در حقانیت این خانواده نمی دیدند، لذا در آن دل شب این زن و مرد یهودی و بیش از هشتاد نفر از یهودیان که این منظره را مشاهده کرده بودند .مسلمان و از پیروان حضرت علی (ع )گردیدند.

چه کرامتی و چه سعادتی ا

ان شالله ما نیز از شیعیان واقعی آن حضرت باشیم.دوستان بزرگوار دعا برا سلامتی همه پدر و مادرا علی الخصوص سیده بانوی گل فراموش نشه.

یا علی التماس دعای فرج


  • ۹۴/۱۲/۱۷
  • نشانه گمنام

نظرات  (۳)

  • خواندنی ها
  • ممنونم از شما بخاطر مطالب خوبتون

    پاسخ:
    ممنون از حضور شما
  • حسین (حدیث سرو)
  • سلام علیکم
    وب نمیتونم زیاد بیام
    ولی مطالب شما رو با گوشی میخونم و رای میدم
    از اینکه بی نظر میگذریم شرمنده
    برای حقیر دعا کنید که خیلی محتاجم...
    پاسخ:
    علیکم السلام
    خواهش میکنم همینکه مطالعه میکنین ممنونم
    چشم محتاج دعا

    یه روز یه باغبونی ، یه مرد آسمونی

    نهالی کاشت میون باغچه مهربونی

    می ‌گفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری

    این بوته یاس من می مونه یادگاری


    هر روز غروب عطر یاس تو کوچه‌ها می‌پیچید

    میون کوچه باغا ، بوی خدا می ‌پیچید

    هر روز غروب عطر یاس تو کوچه‌ها می‌پیچید

    میون کوچه باغا ، بوی خدا می ‌پیچید



    اونایی که نداشتن از خوبیا نشونه

    دیدن که خوبی یاس ، باعث زشتیشونه

    عابرای بی‌احساس پا گذاشتن روی یاس

    ساقه‌هاشو شکستن آدمای ناسپاس



    یاس جوون بر گ اون ، تکیه زدش به دیوار

    خواست بزنه جوونه ، اما سر اومد بهار

    یه باغبون دیگه شبونه یاس رو برداشت

    پنهون ز نامحرما تو باغ دیگه‌ای کاشت



    هزار ساله کوچه‌ها پر میشه از عطر یاس

    اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس

    هزار ساله کوچه‌ها پر میشه از عطر یاس

    اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس